خسته‌ام.خسته.همدمی نمی‌خواهم ،همراهی نه.
نه می‌خواهم برای کسی درد دل کنم
نه می‌خواهم درد دل کسی را بشنوم.
آدم‌ها آنقدر در خود فرو رفته‌اند که
دلداری‌های‌شان هم ازخودخواهی است.
نمی‌خواهم کسی مرا دلداری بدهد.
کسی اصلا چه می‌داند درد من چیست.
کسی اصلا چه می‌داند درد چیست.
می‌نشیند روبرویت با چشمانی که آرام می‌خندند
 خیره می‌شود به تو و به حرف‌هایت گوش می‌دهد
 و هر از چندگاهی سری تکان می‌دهد
که یعنی می‌فهمد چه ‌می‌گویی؛
دستت را هم شاید بگیرد اشکت راهم شاید پاک کند .
همه این‌ها را برای آن انجام می‌دهد
که تو بگویی « چه خوب میفهمد! »
که بگویی « چه آدم مهربانی!».
می‌خواهم در خلا ادامه پیدا کنم
در جایی که نیست یا اگر هست
فقط زاده‌ی توهم من است و کسی در آن شریک نیست.
نظرات 4 + ارسال نظر
صدف سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:40 ب.ظ

سلام
موفق باشی.

بدون مرز سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:52 ب.ظ http://gonahe-darya.blogsky.com

شعر فوق العاده زیبائی بود
وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی

رهگذر چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 ق.ظ http://shabestan.blogsky.com

سلام
دردهایی است برای نگفتن
موفق باشی

یاشار سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:02 ب.ظ http://norhboy.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود. اما چرا اینقدر ناامید؟ تا شفایق هست زندگی باید کرد.
با من مکاتبه کنید. دوست دارم با شما بیشتر آشنا شوم.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد